محمدطاهامحمدطاها، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه سن داره

فرشته مامان و بابا

برای جیگرگوشه مون

1393/6/17 11:20
93 بازدید
اشتراک گذاری

مام زندگی مامان و باباتی خوشکل عزیزمون


سلام بر خوشکل مامان و بابا...عزیز دلمون

 

اولش یه عذرخواهی بهت بدهکارم...از اینکه یه مدته طولانیه که چیزی برات ننوشتیم...

همونجور که میدونی سرگرم دامادی محمد یه دونه داییت بودیم و حتی فرصت آپ کردن هم نداشتیم..

خداروشکر دامادیش به خوبی برگزار شد و امیدوارم با حرکات موزونم اذیتت نکرده باشم..آخه یه داداش که بیشتر نداشتم و پر از ذوق بودم...

شنبه یک شهریور با باباییت رفتیم کرمان و بیمارستان محل کارش که ببرمت دکتر و معاینه و....اما دکتر نبود و روز دوشنبه سوم شهریور رفتیم پیش خانم دکتر نعمت الله زاده...

به خواست خودم سونو و آزمایش غربالگری انجام دادم که هزینه آزاد150تومن شد و از اونجایی دکتر سونو اخلاقش خاص بود نذاشت بابایی بیا داخل و تورو ببینه..حتی نذاشت من درست و حسابی ببینم و یه عکس کوچولو ازت فقط بهم تحویل داد...ازش پرسیدم سالمی و مشکلی نداری؟که حتی جواب درست و حسابی بهم نداد و من مردم از استرس...اونروز بخاطر تو کلی کرمان حیران شدیم اما بخاطر صحت و سلامت تو گذروندیمش و رفتیم خونه عمو حسین باباییت و عصرم رفتم آزمایش...

خونه بابابزرگی که رفتیم جواب سونو رو واسه خانم دکتر که وبلاگش میرم گذاشتم و گفت نرماله و مشکلی نداره...

وقتی هم اومدیم چابهار پنجشنبه13شهریور رفتم پیش دکتر که جواب آزمایشات رو نشونش دادم که میگفت کامل نیستن اما همینا که هستن مشکلی ندارن خداروشکر...بعدم واسم آزمایش پایان سه ماهه اول رو نوشت و گفت هفته دیگه بیا ضربان قلبشو بشنوی و هفته بعدشم جنسیتش مشخص میشه..

عزیزدل مامان اصلا برامون فرق نمیکنه که دخترباشی یا پسر...فقط برای من و بابایی مهم اینه صحیح و سالم باشی....هرچند که بگم عمه ها و خانواده بابایی دوس دارن پسر باشی و از مشهد برات لباس پسرونه آوردن...مامان بزرگت 5تیکه نوزادی پسرونه سفیدوآبی آورده.عمه سمیه بلوز شورت خیلی خوشکل پسرونه و عمه سودابه هم بلوزشلوار پسرونه آوردن...البته اینم بگم من و بابایی که کربلا بودیم و هنوز خبری ازت نبود و به نیابتت یه چند تیکه نوزادی خریدم دخترونه خریدم....اما بازم بگم که هرچی باشی عشق مامان و بابایی....

منتظرم دوهفته دیگه جنسیتت مشخص شه که من و بابایی رسما اسمتو اعلام کنیم و برات خرت و پرت و لباس بخریم....اگه امام رضا ع بطلبه من و بابایی25روز دیگه باید بریم مشهد و اون سفر میشه اولین سفره تو،البته توی شکم مامانی و سومین سفر من و باباییت و آخرین سفر دونفره بودنمون..

امروزم که رفتم آزمایشات رو انجام دادم و شنبه هم که جوابش بیا میرم نشون دکتر میدم و اگه صداتو گوش کردم و دکترجونت گذاشت ضبطش میکنم برات...

الهی مامان مرجانت قربون تو و باباییت بره که جفتتون زندگیمین و جونم به جونتون بسته ست...

خوشکل مامان بابات خیلی دوست داشتنیه برام...اینقد که قابل وصف نیس...هیچوقت ازش بدی ندیدم و همیشه عشق رو توی چشاش دیدم و از وقتی که تو توی زندگیمون حضور پیدا کردی عشقش بیشتر شده و کلی کمکم میکنه و حواسش شدیدا بهمون هست...

ایشالا یه روز که فرصت کنم عکس لباسات و سونوی دومت رو هم میزارم....

دوستت دارم میوه زندگیم

بوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)